احساسی ست که فرد نسبت به استمرار حیات روانی خود دارد؛ نوعی از یگانگی هویت
و وحدت که در مقابل اوضاع و احوال متغیر خارج، همواره در حالات روانی خود احساس
میکند.
نسل جوان امروز خود را نسل پوچ و بیهوده ای میداند. آنها از گذشته وتاریخ خود بریده اند وهیچ میراثی از پیشینه خود به ارث ندارند.چیزی آنها را به آینده متصل نمیکند ,وآنها چیزی را تجربه میکنند که جامعه شناسان آن را بی هویتی نامیده اند.
آنها حتی برنامه ای برای شادی های خود ندارند,به هیچ حزب و تفکری وابسطه نیستند, اندوهگین هم نیستند.آنها در لحظه ی « نمیدانند » زندگی می کنند.
چه برنامه ای داشته باشند,چکار بکنند,کجا بروند,خوب کجاست؟ و بد یعنی چه؟
آنها فدای سیستمی شده اند که نمی دانند از کجا و چگونه امده است.
آنها مدام عادت میکنند عادت میکنند عادت میکنند که به اینکه دیگر, حتی فکر هم نکنند.