اگرچه در لغت، شیزوفرنی، به معنای "دو نیم کردن فکر" است ولی این بیماری ناتوانی درک یا بیان واقعیت است. این بیماران فاهمه و ناطقهشان الکن است.
ناتوان از بیان رنج تنهاییشان در عالم واقع و ناتوان از بیان موهومات راستگونهای که هر روز، هر ساعت و هر دقیقه با آنها زندگی میکنند. نگاهشان اما، بیانگر عمق غربتشان است. در میان خیل انسانها، حتی بین کسانی که شب و روزشان را با هم سپری میکنند، غریباند، غریبهاند.
اینان یا از انسانها زخم خوردهاند، یا از جامعهی انسانی! هم سنگ زمان را خوردهاند و هم سنگ زمانه را!
این بیماران اسیر اوهامیاند که دمادم، به خیال و واقعیت در هم آمیختهشان سرک میکشند. سایهها یکانیکان پنجرهی خیال اینان را میگشایند و به مرز واقعیت نزدیک میشوند. اینان درگیر سایهی سایههایند، با تعبیری افلاطونی، همردهی هنرمندانند!